پارت چهل و یکم :

پشت سرگرد به صندلیش رسید و‌ روی زمین نشست. او ترسیده جلو رفت و به التماس ناله زد:
_ ببخش سرگرد، خودم باید تمومش می‌کردم. نمی‌خواستم اذیت شی، خودت خواستی.
دست‌های مرد جوان دو طرف بدنش افتاد و ناله‌ی بی‌جانی زد:
_ تا دیر نشده اورژانس خبر کن.
_ نمی‌تونم.
عقب رفت.
_ یه ساعت دیگه همه چی تموم شده. من ... من انتقاممو گرفتم و تو روی پاهات وایستادی.
و باز عقب‌تر رفت و اجاز

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.