پارت سی و نهم :

روز ششم

امروز اوضاع دست زخمیش خیلی بهتر از قبل بود. زهرا سادات هنوز از بیمارستان مرخص نشده و او خیلی با خودش کلنجار رفته بود. بارها دور اتاق چرخیده بود، وسطش نشسته و درمانده کف دستش را به پیشانی چسبانده بود و، بیش از صد بار آیینه‌ی کوچک جیبی‌اش را مقابل صورتش گرفته و به زبان‌های مختلف از زهرا بابت خباثتی که بنا بود در حق پسرش بکند عذرخواهی کرده بود.
و اکنون نوبه نوبه‌ی تصمی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.