پارت سی و هشتم :

بین‌ راه برای اولین بار تابلوی نورانی فست‌فودی خاتون برایش چشمک زد و ایستاد.
صبرا متعجب ابرویی درهم کشید و با گرفتن مسیر نگاه او لبخند به لبش نشست. آهسته و بامزه پرسید:
_ گرسنته سرگرد؟
مسیرنگاهشان بهم افتاد. ادامه داد:
_ تاییدش می‌کنم. پیتزا پنجره‌ای و فلافل آبودانیش حرف نداره. سمبوسه‌م داره که توصیه نمی‌کنم.
_ چرا؟ کیفیتش پایینه یا تمیز نیست؟
صبرا دست سالمش را م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.