پارت سی و هفتم :

دو جوانک دیگر که همسفرشان را در خطر می‌دیدند از ماشین پیاده شدند و سمت مرد جوان هجوم بردند. حمله‌ای که خیلی زود در نطفه خفه شد. فقط با چند حرکت به‌جا هر سه تسلیم شدند و چند دقیقه‌ی دیگر، هر سه به ردیف پشت به اتوبان نشسته و دست‌هایشان روی سرشان بود.
صبرا که حالا جان تازه‌ای گرفته زیر چشمی سرگرد امین را زیر نظر داشت.
با همان کلهر معرف تماس گرفت و درخواست نیرو داد. بعد هم نگاه تندی س

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    هورااااا عشق بینشون داره تشکیل میشه جونننن😍💃

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.