پارت سی و چهارم :

_ حتما می‌گم تو اصلاحیه بعدی قانونگذار نکاتی رو که گفتی لحاظ کنه.
_ مسخره‌ام می‌کنی؟
صبرا غرید و یاسین با لبخند در جوابش گفت:
_ فقط نمی‌خوام شیوه‌ی جدیدی برای آسیب زدن به خودت دستت بدم همین!
نگاهشان به جنگ هم رفت. یکی خندان و دیگری خشمگین.
یاسین اما قدمی به عقب برداشت و دست راستش را به معنی خداحافظی از کنار پیشانیش عبور داد.
او که رفت، صبرا عصبی مشتش را کنار تنش کوب

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    عالیه مریم خانم 🙏💞

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.