قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی و سوم :
ابرو درهم کشید. یاسین اما جواب افسر نگهبان زن را داد و خودش را به او رساند. خوشحال از به هوش آمدن او پرسید:
_ بیدار شدی، حالت خوبه؟
با اخم و تخم رو گرفت و موجی از تلخی به صدایش انداخت.
_ بنا نبود مزاحم بتراشی برام؟
نگاه یاسین خیلی تیز به عقب برگشت و منظورش را گرفت. کف دستش را کنار گردنش گذاشت، لبخندی پرمفهوم بر لبش نشاند و گفت:
_ قانونو که نمیشه زیر پا گذاشت خانم. اون وقتیم
Zarnaz
۱۹ ساله 10عالییی خیلی ممنون ❤️❤️