پارت هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۲۲۷ روز پیش

جنگ و جدال فکری‌‌ام پایانی نداشت. طفلک پونه و امیر محمد هم متوجه وضعیت روحی بد من شده بودند و کاری به کارم نداشتند. کم کم داشتم از نوید متنفر می‌‌شدم که اینطوری تنهایم گذاشته بود و قصد فراموشی‌‌ام را داشت اما مگر من می‌‌توانستم فراموشش کنم؟! آنقدر در ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید