آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هشتاد و هشتم
زمان ارسال : ۲۲۹ روز پیش
دست به سینه توی حیاط ایستاده بودم و به بازی بچهها نگاه میکردم و در خاطراتم با نوید سیر میکردم. از روزی که برای اولین بار دیدمش و تا حالا که این ماجراها پیش آمده بود. ناخودآگاه به یاد نازی افتادم. چقدر دلتنگش بودم. به یاد روزهای کاریامان لبخند ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Tamanna
00ممنون بابت پارت جدید ایشالا پارت بعدی طولانی تر باشه😉 کاش یکی مثل شایان در واقعیت عاشق ما میشد...😂😅