می زده به قلم ستاره لطفی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۳۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
چهرهی دردمندش را درهم کرد و تکانی به پایش داد تا آن را از زیر کفشهای عارف بیرون بکشد. در همان حال سرش را به طرفین تکان داد و گفت:
- ببین... فکر کنم زیاد فیلم دیدی. آخ... ببین! بگو پریسان کجاست باید برم... .
خودش هم میدانست بیراههی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سیتا
10بیچاره رامش بخاطر یه لجن خودش رو تو چه درد سری انداخت متوجه میشه پریسان با این قاچاق چی ها هم دست بوده یا نه سعید هم با پریسان هم دست هست مثله این است 🫠🫠🫠