پارت هشتاد و هفتم

زمان ارسال : ۲۳۰ روز پیش


فصل 38

یک ماه بود که از نوید بی خبر بودم. دلم از غصه در حال ترکیدن بود. افسرده شده بودم و حوصله مغازه را نداشتم. توی زندان هم لبخندهای الکی تحویل پدرم می‌‌دادم تا نگران نشود. نوید به جای صحبت با من با پدرم قرار ملاقات می‌‌گذاشت و در مو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید