پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۲۳۴ روز پیش

چند ضربه به در اتاقم خورد و برای باز کردن رفتم. در را که باز کردم با دیدن صورت جوان زنی که شباهت به پونه داشت پی بردم مادر بچه‌‌هاست. کمی خجالت زده بود:

ـ ببخشید بچه‌‌های من اینجاان؟

لبخند زدم:

ـ بله.

به بچه‌‌هایش نگاه کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید