سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۳۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
همانطور که به طرف در گام برمیداشت، گفت:
ـ این حرفا هیچ تأثیری روی تصمیم من نداره. بابا بین ما دو نفر شما رو انتخاب کرد و دل منو شکست. حالا من میرم تا شما سالها در کنار هم با خوشی زندگی کنید و مانعی سر راه خوشبختیتون نباشه.
حورا که از شنیدن این حرفها دلآزرده شده بود، گفت:
ـ این حرفا چیه؟ انتخابی در کار نبود. من و تو رقیب هم نیستیم. پدرت بعد از شونزده سال که با تو
فریبا
00خوبه