پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۳۲۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

سجاد که همچنان از دست حورا عصبانی بود و داشت نفس نفس می‌‌زد با شنیدن صدای ناله‌‌ی او‌‌ نگاهش به طرفش کشیده شد و با دیدن او که در مقابل چشمانش از آن همه پله به سوی پایین پرتاب می‌‌شد بر جا میخکوب شد و با صدای جیغ بلند او تمام وجودش لرزید...! لحظه‌‌ای بعد اندام نیمه‌‌جان او را ‌‌دید که درست کنار در ساختمان از حرکت ایستاد و خون زیادی در اطراف سرش پخش شد. به قدری از این اتفاق غیرمنتظره و

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    زوجهای که طلاق می گیرن یامثل مهشیدتوقع دارن برگردن یابه کل بچه فراموش میکن درهرصورت اون بچه ضربه میبینه البته هستن که نه نرمال هستن

    ۷ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    درسته. همیشه بچه‌های طلاق قربانی ماجرا هستن.

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    بیچاره حورا🥲🥲مهشید از حسادت هی پسرشو پرمیکنه وگرنه که مرتضی عاشق سجاد بوده و هست حتی حورا هم دوسش داره ولی مهشید بچه رو شستشوی مغزی داده🥲

    ۷ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    درسته. مرتضی پسرش رو بی نهایت دوست داره. سجاد هم ذاتا بچه خوبیه ولی تو سنی هست که نمی تونه مستقل فکر کنه و مهشید داره ازش سواستفاده می‌کنه.

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    😥😥😥🥺🥺🥺از سجاد متنفرم کاشکی حورا نرفت بود دنبالش 😥😥عالی بود مرسی راضیه جونم ❤️💋

    ۷ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    مقصر اصلی مهشید بود که ذهن سجادو به هم ریخته بود. عزیزمی ♥️💋

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.