پارت بیست و ششم :

آب‌ دهانم را فرو دادم و ادامه دادم:
از بشت سرم صدای ضربه‌های ممتد را شنیدم.خودم را بیشتر به دخترک نزدیک کردم .می‌خواستم از او محافظت کنم.از گوشه چشمم جسمی چرمی که بر روی زمین خورد را دیدم.
کامل چرخیدم و وحشت زده دخترک را پشت سرم پنهان کردم.
ایمان را دیدم در حالیکه شلاقی را در هوا تکان می‌داد و محکم بر زمین می‌کوبید.آرام آرام نزدیک شد. درست در یک قدمیم ایستاد.دهانم از ترس قفل

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    00

    👌

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه

    00

    👌

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه

    00

    👌

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • آزیتا

    00

    واول یعنی واقعا سایه و ایمان بچه دارن؟؟؟😒😒چجوری تونسته از ایمان یچه دار بشه

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه مهدیان | نویسنده رمان

    با دقت نخوندین🙃

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    ممنون

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه مهدیان | نویسنده رمان

    ❣️❤️

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.