پارت سیزده

زمان ارسال : ۳۵۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه


جاوید با کلافگی نگاهی به رستا انداخت و زمزمه کرد: چرا انقدر از مردم فراری بابا، با یکی دو نفر دوست باش پس فردا کارت گیر کرد آویزونشون بشی.

- تو هستی دیگه؛ کارم گیر کرد میام آویزونت میشم.

جاوید نیشخندی نثارش کرد و درحالی که سوی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.