پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه



فصل 31
پدرام از کار بیکار شده بود و اوقاتش را در خانه می‌‌گذراند. معذب شده بودم و برای رو در رو نشدن با او تا ده شب به صورت تمام وقت کار می‌‌کردم اما انگار فایده‌‌ای نداشت. وقتی به خانه بر می‌‌گشتم و می‌‌دیدمش انگار خستگی‌‌ و دل نگرانی‌‌هایم بیشتر می‌‌شد. این روزها انگار طور دیگری نگاهم می‌‌کرد. مانند گرگ گرسنه‌‌ای که هر آن منتظر فرصتی برای شکار طعمه‌‌اش می‌‌گشت.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    خدا لعنتت کنه ندا که این بچه رو این جوری آواره کردی ،دمت گرم نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.