آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۲۵۴ روز پیش
مدتی از حضورم در خانه خاله سپیده گذشته بود و هنوز نتوانسته بودم کار مناسبی پیدا کنم. خاله، منشی شرکت بود و از صبح تا ساعت پنج سر کار بود. با حقوق کمی هم که داشت، هم کرایه میداد و هم هزینههای دیگر زندگی. خجالت زده بودم و سعی داشتم با پیدا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00لطفا این رمان رایگان کنین تا همه پارت هارو بخونیم