آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش
صدای شوهرِ خاله را می شنیدم که میگفت:
ـ مهمون داریم؟!
خاله سپیده با لبخند گفت:
ـ آره یه مهمون ناخونده! دختر خواهرم!
شوهرِ خاله داخل آمد و چشممان به هم افتاد. پدرام مردی قد بلند و هیکل دار با چشمان زاغ و موهای خرمایی بود. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما