آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
***
خسته و گرسنه در حالی که در کوچه نیمه تاریک راه میرفتم به دنبال آدرس خاله سپیده بودم. کمی هیجان زده بودم و نمیدانستم با دیدن خاله سپیده چه کار باید کنم. من حتی تصویر ذهنیای از او هم در خاطر نداشتم. حتماً خاله شوهر خوبی داشت و احتمالاً یکی دو تا هم فرزند. وقتی هم میفهمیدند که من دختر رویا هستم با روی باز از من استقبال میکردند. چقدر خوب بود که یک خاله داشتم و چقدر ممنو
اسرا
00تاالان خوبه که خاله سپیده داره ممنون بانو