پارت شصت و دوم

زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش

***

خسته و گرسنه در حالی که در کوچه‌‌ نیمه تاریک راه می‌‌رفتم به دنبال آدرس خاله سپیده بودم. کمی هیجان زده بودم و نمی‌‌دانستم با دیدن خاله سپیده چه کار باید کنم. من حتی تصویر ذهنی‌‌ای از او هم در خاطر نداشتم. حتماً خاله شوهر خوبی داشت و احتمال ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید