آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و یکم
زمان ارسال : ۲۵۸ روز پیش
فصل 29
سردم بود و بازوانم را میفشردم. هیچ جایی نداشتم برای رفتن. کاش مادربزرگم زنده بود تا در چنین وقتی نزد او میرفتم. اصلاً نمیدانستم باید چه کار کنم. گیج گیج بودم. تازه داشتم حال و روز دختران بی سرپناه را با تمام وجودم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما