پارت شصت و دوم

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

با سردرد شدید چشم‌هایش را باز کرد.گیج و منگ به اطراف‌اش نگاهی کرد اما دیده‌اش تار بود.به خود تکانی داد که متوجه شد دست و پایش با طناب بسته شده است.کمی که وضوح چشم‌هایش بهتر شد ،خود را در آزمایشگاه دید.روی زمین پر بود از گلبرگ‌های گل رز و شمع‌های کوچک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید