آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۳۸۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
با سردرد شدید چشمهایش را باز کرد.گیج و منگ به اطرافاش نگاهی کرد اما دیدهاش تار بود.به خود تکانی داد که متوجه شد دست و پایش با طناب بسته شده است.کمی که وضوح چشمهایش بهتر شد ،خود را در آزمایشگاه دید.روی زمین پر بود از گلبرگهای گل رز و شمعهای کوچک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فرزانه
۳۱ ساله 00سلام عزیزم ممنون واسه رمان هویت من رمان های پلیسی خیلی دوست دارم فکر کنم امیرسام همون برسام برادر بردیا و بهار باشه🤔