پارت شصت

زمان ارسال : ۲۵۹ روز پیش

دیگر برایم محرز شده بود که ترنم در دل نوید جایی ندارد و کمی دلم آرام گرفته بود اما چه آرامشی؟! همین که فکر می‌‌کردم نوید برادر نداست، قلبم از جا کنده می‌‌شد. داخل ماشین که نشستم صدای نوید را از کنارم شنیدم:

ـ سرتو تکیه بده به صندلی و چشمات رو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید