پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۳۳۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

سجاد سکوت کرده بود. انقدر در دلش غصه تلنبار شده بود که حد نداشت. در آن لحظه دلش می‌‌خواست به پای پدرش بیفتد و التماس کند همچون گذشته به زندگی‌‌‌‌اشان برگردند حتی بدون حضور مادرش! اما زبانش به گفتن هیچ کلمه‌‌ای نمی‌‌چرخید. به زحمت بغضش را فرو خورد تا غرورش محفوظ بماند. مرتضی که احساس می‌‌کرد فرصت خوبی برای برگرداندن او پیدا کرده دستی بر موهای سیاه او کشید و با صدایی که اوج اندوه و ب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شیرین

    00

    رومان خوبیه ولی من ت پارت ۷۵ را دارم دوست دارم که ادامه پارتها را داشته باشم

    ۳ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم. برنامه رو ببندین دوباره باز کنید.

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.