پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۳۳۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

آن روز از دانشگاه که تعطیل شد تا به خانه برسد با خودش کلنجار می‌‌رفت که چطور خودش را تبرئه کند و در نهایت وقتی به خانه رسید، هیچ دلیل قانع‌‌کننده‌‌ای پیدا نکرده بود. با دیدن کفش‌‌های مرتضی جلوی در متوجه شد او زودتر به خانه رسیده و این شتاب‌‌زدگی به خوبی نشان می‌‌داد چه‌‌قدر مشتاق شنیدن معذرت خواهی او بوده. در خانه را با صدای آهسته‌‌ای بست و همین که برگشت با مرتضی رو به رو شد. آب د

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عجب تنشی عالیه خانم نعمتی😘

    ۸ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم 😘💜

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالیییی بود مرسییی راضیه جونم 💗💗خیلی خیلی بهم میان😍😍

    ۸ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم 😍💙⚘

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.