آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۳۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فرو رفته در کت و دامن آلبالویی و شال همان رنگ توی باغی که پارسا رزرو کرده بود کنار پدرم نشسته بودم و در حال نظاره عروس و داماد بودم. طناز مانند یک تکه ماه میدرخشید و پارسا هم چیزی از یک داماد خوش تیپ و جذاب کم نداشت.
ندا در حال رفت و آمد و خوشامدگویی به میهمانان بود و هر چند لحظه یکبار من و پدرم را زیر نظر میگرفت و حرص میخورد. یکی از خانومهای جمع مقابلم آمد و خواست که در رقص همر
روژین
00واقعا حال هدیه رو درک میکنم خیلی سخته دلت پیش یکی دیگه باشه ولی برات خاستگار بیاد بعد تو نتونی حرف دلتو به کسی بگی هیچکسم نباشه پشتت به حمایتش گرم باشه😭مثل همیشه عالی مرضیه جونم❤💋