آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
هنگام برگشت به خانه داشتم به حرفهای نازی فکر میکردم. داشتم خودم را راضی میکردم که رضایت به آمدن شایان دهم. شایان از هر حیث پسر موجهی بود و آرزوی هر دختری بود که همسرش باشد. چرا باید با فکر به شخصی که نمیدانستم در موردم چه فکر و احساسی دارد عمرم را تلف میکردم؟! این بار به طناز فکر کردم. اگر ندا راضی میشد و با پارسا ازدواج میکرد من در کنار ندا چه میکردم؟! حتماً ندا تلاش