آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و چهارم :
هنگام برگشت به خانه داشتم به حرفهای نازی فکر میکردم. داشتم خودم را راضی میکردم که رضایت به آمدن شایان دهم. شایان از هر حیث پسر موجهی بود و آرزوی هر دختری بود که همسرش باشد. چرا باید با فکر به شخصی که نمیدانستم در موردم چه فکر و احساسی دارد عمرم را تلف میکردم؟! این بار به طناز فکر کردم. اگر ندا راضی میشد و با پارسا ازدواج میکرد من در کنار ندا چه میکردم؟! حتماً ندا تلاش
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.