آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و پنجم :
از رفتن نوید بی اطلاع بودم چون بعد از برخورد توهین آمیز ندا به اتاقم پناه برده بودم و دیگر بیرون نیامده بودم. آن شب تا ساعتها خواب به چشمانم نیامد و به ندا و کینههایی که از من در دل داشت فکر کردم و چندین بار هم سعی کردم خودم را جایش بگذارم و بهش حق بدهم که چنین برخوردی داشته باشد اما نتوانستم. من حرف بدی نزده بودم که چنین برخوردی جوابم باشد! خسته شده بودم از تنها نشستن توی اتاقم. برخاستم
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
تشکر عزیزم💖🌹
۱۰ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00واویلا چقدر ندا وحشی🤬عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️😘
۱۰ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
داره کم کم خودش رو نشون میده. عزیزی💞🌹
۱۰ ماه پیشاسرا
00ندابده ولی زن بابانامادری یاهرچیزی بدنیست خیلی خوبن محبت می کن میگن خوب خربزه خورده بایدخوب بشه به بچه تشربزن میگن وای چقدربدووای بحال اون بچه مادرش طلاق گرفته پس همه بدنیست همانطورکه مادرخوب مطلق نی
۱۰ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
درسته همه زن باباها بد نیستند. واقعا بعضیا تمام تلاششون رو برای راضی نگهداشتن فرزند همسرشون میکنند. ندای قصه ما هنوز کامل شخصیتش تو قصه باز نشده و فعلا باید منتظر باشید.
۱۰ ماه پیشمریم گلی
00زن بابا هیچ وقت نمیتونه مادر باشه،از ندا متنفرم
۱ سال پیش
نسترن
00رمان جذابه و قلم شیوایی داره ممنون از نویسنده