پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۳۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

دو روز بعد ندا مرخص شد. نوید تا شب خانه بود و بالا سر ندا. ندا مرتب از او می‌‌خواست با طناز صحبت کند تا از تصمیمش منصرف شود و دست رد بر سینه پارسا جوانی که عاشقش شده بود بزند و نوید این اطمینان را به او می‌‌داد و از او می‌‌خواست که استراحت کند.
توی آشپزخانه در حال درست کردن شام بودم و حواسم به طناز بود که تلفنش زنگ خورد و به اتاقش رفت. معلوم بود که تماس گیرنده کسی جز پارسا نیست. بیچاره

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جون ❤️❤️

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی

    00

    💖🌺

    ۸ ماه پیش
  • اتنا

    10

    عالی است

    ۱۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ❤🌺

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.