پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش

دو روز بعد ندا مرخص شد. نوید تا شب خانه بود و بالا سر ندا. ندا مرتب از او می‌‌خواست با طناز صحبت کند تا از تصمیمش منصرف شود و دست رد بر سینه پارسا جوانی که عاشقش شده بود بزند و نوید این اطمینان را به او می‌‌داد و از او می‌‌خواست که استراحت کند.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید