ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
-چند ساله که روز تولدم رو یادم رفته بود! انگار که مرده بودم، شما... دوباره زندهم کردید.
مامان تصنعی اخم و بابا با صدای بلند اعتراض میکنه و مشت آرومی روی کمرم میکوبه:
-درست حرف بزن بچه! توی روز تولدت مُردم مُردم میکن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نرگسی
20چه قشنگگگگ و احساسی 🥺😍