پارت هشتم :

دستانم را برداشته و به عقب برگشتم. صورت رنگ پریده ی مهسا بیش از پیش عصبی ام کرد. نه، نباید اینطور می شد. نه حالا که به خودم بعد از سال ها اطمینان داشتم. اما به راستی مطمئن بودم؟ همانطور با دل نگرانی سر جایش میخ شده و نگاهم می کرد. از فرق سر تا به نوک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.