پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

دستانم را برداشته و به عقب برگشتم. صورت رنگ پریده ی مهسا بیش از پیش عصبی ام کرد. نه، نباید اینطور می شد. نه حالا که به خودم بعد از سال ها اطمینان داشتم. اما به راستی مطمئن بودم؟ همانطور با دل نگرانی سر جایش میخ شده و نگاهم می کرد. از فرق سر تا به نوک پایم و دوباره برای اطمینان از نوک پا تا به فرق سرم را از نظر می گذراند. قدمی جلو گذاشتم. خواستم دستان ِ لرزان ِ افتاده در کنار بدنش را بگیرم که با

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    پارت قشنگی بود 🥰تولدتونم مبارک😍

    ۱۲ ماه پیش
  • رویا یزدانپور | نویسنده رمان

    ممنونم گل دختر💛❤️😍

    ۱۲ ماه پیش
  • ایلما

    00

    یاشار ونازگل خیلی بهم میان .یجورایی دلم به حاشدن سوخت🥺

    ۱۲ ماه پیش
  • رویا یزدانپور | نویسنده رمان

    گاهی نقشای داستانا باعث میشن دلمون بدجوری بسوزه و گاهی هم حرص بخوریم از دستشون🤣

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.