آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و نهم :
عصر که کارم تمام شد برای اینکه با نوید رو در رو نشوم فوراً از اتاقم بیرون رفتم و مسیر خانه را در پیش گرفتم. دیگر دلم نمیخواست توی ماشینش بنشینم. میترسیدم احساساتم کار دستم دهد.
توی خانه سر و صدا بود.
ندا فریاد میزد:
ـ بهت گفتم حق نداری بهش فکر کنی.
و طناز هم فریاد میزد:
ـ منم گفتم دوستش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم.
ـ میفهمی داری چی میگی؟ اون پسر
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رها محسنی
00عالی