آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۳۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
عصر که کارم تمام شد برای اینکه با نوید رو در رو نشوم فوراً از اتاقم بیرون رفتم و مسیر خانه را در پیش گرفتم. دیگر دلم نمیخواست توی ماشینش بنشینم. میترسیدم احساساتم کار دستم دهد.
توی خانه سر و صدا بود.
ندا فریاد میزد:
ـ بهت گفتم حق نداری بهش فکر کنی.
و طناز هم فریاد میزد:
ـ منم گفتم دوستش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم.
ـ میفهمی داری چی میگی؟ اون پسر
رها محسنی
00عالی