پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۲۸۵ روز پیش

همه دور میز شام جمع بودیم و من اشتهایی به غذا نداشتم. دلم می‌‌خواست به یکی از اتاقها بروم و تا ساعتها به خواب عمیقی فرو بروم. ندا در حال صحبت با نوید بود و طناز برای خودش سالاد بر می‌‌داشت. حس می‌‌کردم دمای بدنم بالا رفته اما نمی‌‌دانم چرا کسی متوجه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید