پارت سی و پنجم :

همین که در آپارتمان را باز کردم با نوید روبه رو شدم. شیک و آراسته در حال نظاره‌‌ام بود. دلم رفت. با صدایی که سعی داشتم لرزان نباشد سلام کردم و جوابم را داد. مدتی فقط خیره نگاهم کرد و انگار که از رنگ و رویم فهمید حال خوبی ندارم، پرسید:
ـ حالت خوبه؟
خوب نبودم اما دوست نداشتم خودم را بیمار نشان دهم. زیر لب گفتم:
ـ بله. ممنون.
ـ حاضر شو بریم خونه من!
متعجب گفتم:
ـ خونه شما؟!<

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 10

    عالی خیلی ممنون ❤️❤️

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.