پارت ششم :

لحظه ای مثل کلاغ سیاه پوش به انتظارمردار به تماشا ایستادم
شنیده بودم انسانهای مجنون نیروی به اندازه چهار مرد پیدا می کردند.
گچ روی دستش را شکسته و با نفرت مقابل پایم انداخت. مابین گچ چرک آلود فلزی آبی رنگ شبیه ستاره نظرم را جلب نمود.
کتایون شبیه باتری خاموش شده روی ت

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آهو

    20

    طفلی سام،رمان تون عالیه...فقط خیلی مبهمه....من یکم کیج شدم کاش بیشتر توضیح بدید مثلا راجب همون ستاره...و چیزای عجیب و غریب دیگه....من قلمتون رو خیلی دوست دارم کاش روزایی پارت گذاری پیشتر بود

    ۱ سال پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    تشکر از نظرتون، خب عزیزم هنوز قسمتهای ابتدایی رمان هستیم با پیشرفت داستان گره ها هم بیشتر باز میشه. فعلا دو روز در هفتهامکان پارتگذاری دارم. بیشتر کیفیت داستان یکم حساسم که مخاطب رمان خوبی بخونه.

    ۱ سال پیش
  • آهو

    00

    طفلی سام،رمان تون عالیه...فقط خیلی مبهمه....من یکم کیج شدم کاش بیشتر توضیح بدید مثلا راجب همون ستاره..واینکه چرا ضحا بیشتر راجب زندگی برادر..من قلمتون رو خیلی دوست دارم کاش روزایی پارت گذاری پیشتر بود

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    عالبه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.