طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت پنجم :
طیاره اش را جلوی آپارتمان نوساز و شیک چند طبقه متوقف کرد. حس می کردم من و سام و طیاره اش وصله ناجوری برای شان و منزلت این محله بودیم.
سام با دهانی باز به نمای شیشه ای ساختمان زل زد و با طعنه گفت:
-آبجی اینجا میتونی گونی گونی کتاب بفروشی!
لحظه ای خودم را با کرمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۹۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
P.h
00خوندن کارهای طیبه جان به شدت پیشنهاد میکنم واقعا خوشحالم که کار جدیدی شروع کردی🌹♥️