پارت ششم

زمان ارسال : ۳۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

لحظه ای مثل کلاغ سیاه پوش به انتظارمردار به تماشا ایستادم
شنیده بودم انسانهای مجنون نیروی به اندازه چهار مرد پیدا می کردند.
گچ روی دستش را شکسته و با نفرت مقابل پایم انداخت. مابین گچ چرک آلود فلزی آبی رنگ شبیه ستاره نظرم را جلب نمود.
کتایون شبیه باتری خاموش شده روی ت

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آهو

    20

    طفلی سام،رمان تون عالیه...فقط خیلی مبهمه....من یکم کیج شدم کاش بیشتر توضیح بدید مثلا راجب همون ستاره...و چیزای عجیب و غریب دیگه....من قلمتون رو خیلی دوست دارم کاش روزایی پارت گذاری پیشتر بود

    ۱۲ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    تشکر از نظرتون، خب عزیزم هنوز قسمتهای ابتدایی رمان هستیم با پیشرفت داستان گره ها هم بیشتر باز میشه. فعلا دو روز در هفتهامکان پارتگذاری دارم. بیشتر کیفیت داستان یکم حساسم که مخاطب رمان خوبی بخونه.

    ۱۲ ماه پیش
  • آهو

    00

    طفلی سام،رمان تون عالیه...فقط خیلی مبهمه....من یکم کیج شدم کاش بیشتر توضیح بدید مثلا راجب همون ستاره..واینکه چرا ضحا بیشتر راجب زندگی برادر..من قلمتون رو خیلی دوست دارم کاش روزایی پارت گذاری پیشتر بود

    ۱۲ ماه پیش
  • اسرا

    00

    عالبه

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.