پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۲۹۶ روز پیش

*****

کسی با سه ضربه‌ی انگشت روی شیشه‌ی کنارش نواخت. فرهاد با حرکتی سریع از خواب پرید و با دیدن مرد همسایه شیشه را پایین کشید.

- خوبی آقای مظفری؟

از موهای کم پشت و ریش بزی‌اش فهمید همسایه‌ی واحد رو به رویی‌اش است. سری تکان داد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید