طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
اهم را از میان درختان بزرگ سبز رنگ و علف های خود رو به بیرون باز کردم.
بیرون از جنگل سندی ها زندگی به طور رقت انگیزی در جریان بود.
به پله های باریک و تیز نگاه کردم و بالا رفتن از آنها عذاب الیمی به نظر می آمد.
آدرس را درون جیب بارانیم انداختم و مثل یک آهوی ترمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان
در مورد زمان و مکانش بذارید داستان یکم پیش بره توضیح میدم؛ اما بیشترش تخیل خودم بوده.
۱ سال پیشاسرا
00جالب لطفالطفانصفه نیمه رهاش نکنید
۱ سال پیشطیبه حیدرزاده | نویسنده رمان
با تشکر از شما. من تا حالا هیچ رمانی نصفه نذاشتم. با خیال راحت بخونید.
۱ سال پیش
جیم
00جالب بود میشه لطفا درمورد زمان و مکان داستان بیشتر توضیح بدید💜