پارت سوم :

اخم های کشنده یه نره غول گفت:

-دختره کوچولو توهم زدی؟ من چهار ماهه ذبیح رو ندیدم.

من آدم های دروغگو را خیلی خوب می شناختم. نگاه سرگردانش که در کل جنگل می گشت جز صورتم، می گفت کاسه ای زیر نیم کاسه اش بود.

با حرص از سر راهم به کناری هلش دادم و زیر لب غریدم:

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.