پارت یکم :

فصل اول: سندی ها

مرا زنده درتابوت دفن کرده بودند. با دست به چوبهای بالای سرم کوبیدم. از وحشت به نفس تنگی افتاده بودم و حس می کردم ریه هایم هر لحظه از کمبود اکسیژن منفجرخواهد شد. فکر می کردم هرلحظه که می گذشت عفریت مرگ بیشتر روی سینه ام فشارمی آورد. شن های ریز از لابه لای چو

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هتی

    00

    عالی

    ۱ ماه پیش
  • عسل

    00

    خوب بود

    ۵ ماه پیش
  • الهه

    00

    من همیشه رمان های این نویسنده عزیز رو دنبال میکنم

    ۷ ماه پیش
  • Aseman

    00

    خیلی خوبه

    ۹ ماه پیش
  • صبا

    00

    عالیه

    ۱۰ ماه پیش
  • طاها

    00

    خوب

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم

    00

    خیلی عالی ترسناک هست

    ۱۲ ماه پیش
  • نرگس

    00

    تا اینجا که جالب بود

    ۱ سال پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    تشکر عزیزم.

    ۱ سال پیش
  • ستایش

    00

    عالیه

    ۱ سال پیش
  • ستاره

    00

    عالی بود

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    لطفا عکس شخصیت ها🤲🏻😍

    ۱ سال پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    عزیزم انگار تو آپ نمیشه عکس گذاشت. آیدی اینستام هست سرچ بزنید، تیزر رمان توی پیجم هست

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.