پارت یکم

زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش

فصل اول: سندی ها


مرا زنده درتابوت دفن کرده بودند. با دست به چوبهای بالای سرم کوبیدم. از وحشت به نفس تنگی افتاده بودم و حس می کردم ریه هایم هر لحظه از کمبود اکسیژن منفجرخواهد شد. فکر می کردم هرلحظه که می گذشت عفریت مرگ بیشتر روی سینه ام ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید