پارت یکم

زمان ارسال : ۳۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

فصل اول: سندی ها

مرا زنده درتابوت دفن کرده بودند. با دست به چوبهای بالای سرم کوبیدم. از وحشت به نفس تنگی افتاده بودم و حس می کردم ریه هایم هر لحظه از کمبود اکسیژن منفجرخواهد شد. فکر می کردم هرلحظه که می گذشت عفریت مرگ بیشتر روی سینه ام فشارمی آورد. شن های ریز از لابه لای چو

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عسل

    00

    خوب بود

    ۳ ماه پیش
  • الهه

    00

    من همیشه رمان های این نویسنده عزیز رو دنبال میکنم

    ۵ ماه پیش
  • Aseman

    00

    خیلی خوبه

    ۸ ماه پیش
  • صبا

    00

    عالیه

    ۸ ماه پیش
  • طاها

    00

    خوب

    ۹ ماه پیش
  • مریم

    00

    خیلی عالی ترسناک هست

    ۱۰ ماه پیش
  • نرگس

    00

    تا اینجا که جالب بود

    ۱۱ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    تشکر عزیزم.

    ۱۱ ماه پیش
  • ستایش

    00

    عالیه

    ۱۱ ماه پیش
  • ستاره

    00

    عالی بود

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    لطفا عکس شخصیت ها🤲🏻😍

    ۱۲ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    عزیزم انگار تو آپ نمیشه عکس گذاشت. آیدی اینستام هست سرچ بزنید، تیزر رمان توی پیجم هست

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.