پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۲۹۰ روز پیش

آن روز آنقدر در خیابانها قدم زدم و فکر کردم که پاهایم خسته شد و در آخر به پارکی رفتم و روی یک نیمکت نشستم. واقعاً اگر ندا متوجه علاقه‌‌ام به نوید می‌‌شد چه می‌‌کرد؟! با ظاهر مهربان همیشگی‌‌اش افتخار می‌‌کرد که مرا زن برادرش کند؟ نه! چنین چیزی امکان ن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید