آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و یکم :
پدرم نگرانم شده بود و در مورد پانسمان دستم میپرسید و من به دروغ میگفتم که زمین خوردهام. میدانستم که اگر موضوع ناپدری آن دختر را میفهمید، حتماً به حسابش میرسید و حوصله درگیری جدید نداشتم. شب در حال مرتب کردن اتاقم بودم که تلفنم زنگ خورد. شایان بود. نگرانم بود و حالم را میپرسید.
ـ خیلی ممنون. الان خیلی بهترم.
ـ آخر سر آدرس اون عوضی رو بهم ندادیا.
ـ دنبال درد
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم
00عالی بود