آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی :
به سمت ماشین رفتیم و کنارش روی صندلی نشستم.
ـ ببخشید تو زحمت انداختمون. در مورد هزینه درمانگاهم...
ـ حرفشو نزن...
ـ اما آخه...
ـ همین که گفتم.
دیگر چیزی نگفتم چون میدانستم در صورت اصرار زیاد کلافه میشود. همین که راه افتاد، همراهم زنگ خورد و شماره نازی را دیدم. گوشیام را برداشتم و جواب دادم.
ـ الو...
ـ سلام هدیه جون.
ـ سلام نازی جان.
ـ حالت چطوره؟ کجایی
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۹۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ساحل
00خیلی زیباست