آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و هشتم :
تمام شب را با فکر شایان و پیشنهاد ازدواجش گذراندم. زندگی با یک پسر عاشق پیشه که تک پسر خانوادهاش بود و او را از جانشان بیشتر دوست داشتند، چطور میتوانست باشد؟ هر چه فکر میکردم نمیتوانستم تصمیمی درست و شفاف دربارهاش بگیرم. نمیدانستم چرا مدام تصویر نوید مقابل چشمانم میآمد و اجازه فکر کردن به شایان را سلب میکرد.
در آخر با افکاری پریشان به خواب فرو رفتم.
صب
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.