قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت ده
زمان ارسال : ۳۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
بالاخره خریدمان نزدیک غروب تمام شد. خاله خانم مشتی اسکناس در دست ننهام گذاشت و گفت: بده خیاط ده که لباس طوبا را بدوزد. بقچهای قلمکار هم روی پارچههای من و ننهام گذاشت و گفت: لباسها را به جز آن قرمز رنگ که باید حنابندان بپوشد، همه را مرتب در این بقچه بپیچ. قبل حنابندان خریدها را در طبق میچینیم و میاوریم که به اقوامتان نشان دهید. ما که پنج شش نفر بیشتر برای حنا و عروسی نمیآییم،
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
😢😢
۱۱ ماه پیشعزیزی
۳۳ ساله 10عالی دوست عزیز فقط پارتا خیلی کوتاههههههههههه😣😔😢
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون. به زودی ویآیپی میذاریم که راحتتر بخونید.
۱۱ ماه پیشایلما
10کاش پارتا یکم طولانی تربود😍
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
به زودی عزیزم
۱۱ ماه پیش
اسرا
00ایه طرفرخوشحال که دامادشهری گیرآوردن ازیه موندن چطورپذیرایی کنن