پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۳۰۰ روز پیش

نیم ساعت بعد هر دو توی خانه بودیم و ندا با دیدن ما با هم جا خورد. سلام کردم و اتاقم رفتم و صدای سلام و احوالپرسی نوید و ندا به گوشم رسید. لباس عوض کردم و خودم را روی تخت انداختم. دلم می‌‌خواست به خواب عمیقی فرو روم اما مگر می‌‌شد؟! دستم را روی قلبم گ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید